بازی عشق
گفتی برو، گفتم به چشم این بود کلام آخرین
گفتی خداحافظ تو، گفتم همین؟، گفتی همین
گریه نکردم پیش تو با این که پرپر میزدم
با خون دل از پیش تو رفتم و باز نیومدم
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازنده خوب مردانه باختم
همه ثروت من تحفه درویش
نفسم بود که به تو شاهانه باختم
لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود
من مات مات از بازی شطرنج عشق میآمدم
شاه مهره دل رفته بود، من لاف بردن میزدم
قلعه دل، اسب غرور، لشکر تار و مار عشق
دادم به ناز رخ تو، این همه یادگار عشق
گفتم ببر هر چی که هست، رقیب درد چیره دست
گفتی تو مغروری هنوز، با فتح این همه شکست
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازنده خوب مردانه باختم
همه ثروت من تحفه درویش
نفسم بود که به تو شاهانه باختم
لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود
من مات مات از بازی شطرنج عشق میآمدم
شاه مهره دل رفته بود، من لاف بردن میزدم
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد